پیام مازند

آخرين مطالب

اینجا خانه ما| خرید لوازم­ التحریر و آشوب بعدش! مقالات

اینجا خانه ما| خرید لوازم­ التحریر و آشوب بعدش!
  بزرگنمايي:

پیام مازند - - مامان! سال دیگه که کلاس چهارمی بشم، برام کوله جدید می‌خری؟
- آره پسرم، ایشالا می‌خریم.
با خواهرم و بچه‌هایش رفته بودیم خرید لوازم‌التحریر و حالا که همه با هم برگشته بودیم خانه ما، علی این سوال را از من پرسید. دخترخاله و پسرخاله‌اش کوله‌پشتی جدید خریده بودند و انگار تازه به ذهن علی خطور کرده بود که او هم می‌تواند کوله‌پشتی جدید داشته باشد.
کلاس اول و دوم و کلاس‌های تابستانی بین‌شان را با همین کیف سورمه‌ای رنگ سر کرده بود. چند روز پیش بررسی‌اش کرده بودم و دیده بودم که کمی کنار دسته‌اش پارگی پیدا کرده. کف کیف و یکی دو جای دیگرش هم لکه‌هایی داشت که با شستن نرفته بود. اما در مجموع هنوز سرپا بود و می‌شد از آن استفاده کرد. علی تا همان لحظه که برای سال بعدش قول کوله‌پشتی جدید گرفت، هیچ وقت نگفته بود برایم کیف جدید بخرید. در خانه ما همیشه این سنت برقرار بوده که وقتی چیز جدید می‌خریم که به آن نیاز داشته باشیم، نه اول مهر یا عید نوروز. شاید هرگز حرف مستقیمی در این زمینه نزده باشیم، اما رویه من و مقداد از دوران مجردی‌مان همین بوده و گویی روح این قانون، خود به خود در خانه هم حاکم شده.
و حالا علی که برق نو بودن را در کوله‌پشتی‌های بچه‌های خاله‌اش دیده بود، از ذهنش گذشته بود که شاید سال آینده، بعد از سه سال زندگی با یک کیف، مستحق خریدن کوله‌پشتی جدید باشد. و من هم این خواسته او را با جان و دل پذیرفتم. تا سال بعد، حتما کیف بی‌زبان خودش هم زبان به اعتراض باز می‌کرد و از ما می‌خواست که دیگر او را با زخم های تنش تنها بگذاریم و دست از سر کچلش برداریم!
با لیست رفته بودیم خرید تا سرگردان نشویم و بین تلألو انواع نوشت‌افزار رنگارنگ و پرزرق و برق، عنان از کف ندهیم. علی پاک‌کن سال قبلش را داشت، اما تراش مخزن‌دارش خراب شده بود. مدادرنگی داشت، اما مداد سیاه لازم داشت. می‌خواستیم خط‌کش 30سانتی فلزی برداریم که مقداد یادش آمد خط‌کش دوران دانش‌آموزی خودش، هنوز در کشو هست و حتما خط­کش کهنسال اما سالم، خیلی خوشحال می‌شود اگر این بار به پسر مقداد خدمت‌رسانی کند.
این وسط حال سجاد جالب بود. او که هنوز تا پیش‌دبستانی هم فاصله دارد، می‌دانست که نمی‌تواند متقاضی خرید جدیدی باشد. در کوله‌پشتی کوچکش در خانه، هم مدادرنگی داشت، هم دفتر نقاشی، هم خرده­ریزهای دیگر. اما به هرحال پا به بازار مکاره خوش آب و رنگی گذاشته بود که دلش نمی‌آمد از آنجا دست خالی برگردد و همین بهانه‌گیرش کرده بود. با خودم فکر کردم که سجاد چه چیزی لازم دارد. خیلی زود یافتم، قیچی سر گرد! سجاد همیشه برای قیچی کردن، محتاج علی بود. باید منتش را می‌کشید تا مهر برادری‌ علی بجوشد و بعد از گرفتن قول اینکه گمش نکند و زود آن را برگرداند، قیچی را به چنگ آورد. حالا وقتش بود که او هم صاحب یک قیچی شود و دست خالی از این معرکه بیرون نرود. جلوی ردیف قیچی‌ها ایستاد و پس از اندیشه بسیار، از میان آن همه شکل و رنگ، گزینه مطلوبش را یافت.
سجاد به قیچی مشکی-زردش دل‌خوش بود تا اینکه رسیدیم خانه و دید ای دل غافل! پسرخاله‌جان علاوه بر نوشت‌افزار، سه دایناسور پلاستیکی خوش‌تراش هم خریده است. اشک بود که گلوله گلوله بر صورتش جاری می‌شد و در تمنای دایناسور می‌سوخت و می‌گداخت.
- مامان! فردا می­ریم همونجا، از همین دایناسورا بخریم؟
- نه. تو تازه لگو خریدی. دیگه قرار نیس هی زود به زود اسباب‌بازی بخریم.
از عصر تا موقع خواب شبانگاهی، بارها این مکالمه بین من و سجاد رد و بدل شد و هر بار با شنیدن مخالفت من، داغ دلش تازه می‌شد و اشک جدید بر رخساره‌اش می‌بارید. شب موقع خواب بود که رسیدیم به غول مرحله آخر. سجاد خسته و خواب‌آلود بود اما فکر دایناسور نمی‌گذاشت که راحت سر بر بالین بگذارد. و مادران دلسوخته می‌دانند که بچه خواب‌آلودی که تقاضای نامعقولی هم در ذهنش دارد، می‌تواند به چه دیو دوسری تبدیل شود!
- تو خیلی از اون دایناسورا خوشت اومده؟
- اوهوم.
- می‌فهمم. حق داری. منم که بچه بودم، یه بار یه عروسک دست دخترعموم دیدم که خیلی دلم می‌خواست شبیهش رو داشته باشم. اما روم نمی‌شد به مامانم بگم. آدم بعضی چیزا رو دلش می‌خواد، اما نمی‌تونه همون موقع اونا رو داشته باشه.
- اما من دایناسور می‌خوام. همین فردا.
همدلی و پذیرش احساس بی‌فایده بود. پسرخاله‌جان که با سنی دو برابر سن سجاد، قهرمان زندگی او محسوب می‌شود، دایناسور خریده بود و چه چیزی فاجعه ‌بارتر از این بود که ما مثل آن دایناسورها را نداشتیم؟!
چشم‌هایش روی هم می‌رفت و من در دلم خدا خدا می‌کردم که دیگر بخوابد اما خیلی زود بازشان می‌کرد و با صدایی مثل ناله بچه گربه می‌گفت:
- مامان! فردا می‌خری؟!
- حالا فعلا بخواب، فردا صحبت می‌کنیم.
- نه نه! بگو فردا می‌خری؟
- نه پسرم، حتی اگه می‌خواستیم بخریم هم فردا نمی‌خریدیم، اونجا خیلی دوره. نمیشه زود دوباره بریم.
با این جمله، برای چند دهمین بار در یک روز، شکست عشقی می‌خورد و صدای گریه نق‌آلودش بلند می‌شد. بالاخره فکر بکر علی به دادمان رسید.
- سجاد! تو قلکت چقدر پول داری؟
- نمی‌دونم.
- می‌خوای برات بشمرم؟
- که چی بشه؟
- که اگه به اندازه دایناسور پول داشته باشی، با پولای قلک خودت، دایناسور بخری.
سجاد همان جا در رختخواب نشست و چند لحظه‌ای به فکر فرورفت.
- باشه.
- پس من قلکت رو میارم.
اسمش قلک بود اما در واقع مکعبی چوبی بود که علی در تمرین‌های معرق‌کاری‌اش برای سجاد ساخته بود تا پول‌هایش را در آن نگه‌داری کند. درش هم راحت برداشته می‌شد و برای اطلاع از موجودی‌اش، نیاز نبود آن را بر زمین بکوبیم و عمرش را به پایان برسانیم.
شمارش پول‌های سجاد تمام شد اما ما نمی‌دانستیم قیمت دایناسور چقدر بوده و با این پول‌ها می‌شود سه تا از آنها را خرید یا نه.
- یه روز که تونستیم بریم اونجا، قیمت می‌کنیم. اگر می‌شد با پول‌هات بخریم که می‌خریم. اگر نه، باید صبر کنی تا بازم پولات بیشتر بشه، بعد بخریم.
- فردا بریم!
- نه! فردا نمیشه.
بالاخره در حالی که دهانش به چانه‌زنی باز بود، در لحظه‌ای طلایی خوابش برد و جهانی را به آرامش رساند.
خوبی‌اش این بود که در این قشقرقی که دامن‌گیرمان شده بود، زهرا مدعی خرید چیزی نبود و با بسته­بندی­های دورریختنی لوازم علی و کاغذهای رنگارنگ تبلیغاتی، عروسی کوچکی برپا کرده بود و بی‌منت و درخواست، به همین زباله‌های براق و چِرق‌چِرق‌کن دلخوش بود. باید صبر کنم بزرگ شود تا ببینم از آن دخترهایی می‌شود که اهل چشم و هم‌چشمی هستند و هر روز خواسته جدیدی دارند، یا سر به زیر و بی‌چشمداشت زندگی خودش را می‌کند و چشم به جیفه خوش خط و خال دنیا که در دست دیگران است، ندارد. خدا رحم کند!
 

لینک کوتاه:
https://www.payamemazand.ir/Fa/News/742755/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

فیلم| شکل‌گیری ده‌ها آبشار در مخملکوه خرم‌آباد

فوتشال در مازندران؛ فوتبال در گل و شُل شالیزار

پولی در مسیر قهرمانی پرسپولیس (عکس)

رضا عطاران صدام می‌شود

برادر مهران غفوریان: پدر من ساواکی نبوده / فرد حاضر در ویدیو‌های منتشره را نمی‌شناسم

حمایت قاطع بیش از 500 گروه تبلیغی از نیروی انتظامی و طرح نور

سکوت دبیر و ادامه جولان چاقوکش‌ها در کشتی

امام جمعه اهواز : طرح حجاب «نور» محله به محله اجرا شود

بازگشت پرواز تهران - خرم آباد

اعترافات ناامیدکننده رایان بابل: در لیورپول تنها و مضطرب بودم

امام جمعه خرم آباد : مانتوی بدون دکمه و پیراهن‌ کوتاه در بازار دیده می‌شود

حمایت قاطع 500 گروه تبلیغی از نیروی انتظامی و طرح نور

تصاویر شگفت‌انگیز از جاری شدن سیل در اصفهان و خرم‌آباد + ویدئو

جان باختن پدر و فرزند در ویلای شخصی

شعرخوانی زیبا از هوشنگ ابتهاج

حادثه رانندگی در جاده کرج - چالوس 8 مصدوم داشت

فیلم جاری شدن سیل و آبگرفتگی در اصفهان و خرم‌آباد

جانباختن تلخ نخبه کنکور سراسری در ویلای شخصی پدر

حمایت دبیرخانه "سوگواره ملی تعزیه ده زیار کرمان" از اجرای طرح نور

واکنش طعنه‌آمیز شبکه TNT به مصاحبه تند یورگن کلوپ + عکس

سردار رادان: عهد می‌بندم طرح نور را ادامه دهیم

اعتراف ستاره سابق لیورپول: همیشه مضطرب بودم

شعری زیبا از عطار نیشابوری

نخبه مازندران براثر گازگرفتگی جان باخت

شرایط جوی پرواز تهران - خرم آباد را مجبور به بازگشت کرد

نخبه کنکور بر اثر مسمومیت گاز گرفتگی جان باخت‌

دره مرگ نمرده بود،خوابیده بود

فوت نخبه کنکوری مازندران به همراه پدرش بر اثر مسمومیت گاز

پیشنهاد خنده‌دار برای نجات اقتصادی بارسلونا!

وضعیت جاده‌ها/ کندوان یک‌طرفه شد

خنده‌دارترین پیشنهاد برای نجات اقتصادی بارسلونا!

نخبه کنکوری مازندران و پدرش در اثر گازگرفتگی جان باختند

جان باختن نخبه کنکوری مازندران و پدرش در اثر گازگرفتگی

فصل نشا با چاشنی فوتشال در مازندران

تاکیدامام جمعه سلماس بر حمایت از اجرای طرح نور

نخبه کنکور انسانی بر اثر مسمومیت گاز منوکسید کربن جان باخت

جان باختن نخبه کنکور در ویلای شخصی/ جزئیات

رک بگویم از همه رنجیده‌ام

استاندار همدان با همسر و فرزندان شهید شناسائی شده رنجنوش دیدار کرد

کندوان یک‌ طرفه شد

نخبه کنکور انسانی بر اثر مسمومیت گاز منوکسید کربن جان باخت‌

نخبه کنکور انسانی بر اثر مسمومیت با گاز مونوکسید کربن جان باخت

بازگشت پرواز تهران ـ خرم‌آباد ‌به مبدأ در پی شرایط بد جوی

نخبه کنکور انسانی بر اثر مسمومیت گاز مونوکسید کربن جان باخت‌

جزئیات حادثه تلخ برای جوان نخبه معلول ساروی و پدرش

درهر قفسی کلید امیّدی هست

ریزش سنگ در جاده پلدختر - خرم‌آباد

چالوس یک طرفه شد

تکرار حمایت قاطع دستگاه قضایی شهرستان از طرح نور

2 نفر در ساری براثر مسمومیت با گاز جان باختند